با حضور پرشور اقشار مختلف مردم، مسئولین، ائمه جمعه و جماعات شهرهای بختیاری نشین، نlآیت الله سید صادق یزدی، حجت الاسلام دکتر حسینی منش، دکتر علی انصاری و… همایش بزرگداشت عارف شیخ عبدالله بختیاری معروف به شیخ پیاده در مسجدسلیمان برگزار شد.
حجت الاسلام امینی امام جمعه مسجدسلیمان در سخنانی ضمن تقدیر از حضور پرشور مردم اظهار کرد: عالم، سالک و عارف گمنام شیخ عبدالله بختیاری فرزند برومند بختیاری نشین لردگانکه پدرش از طایفه سربلند بهداروند و مادر نیز از طایفه جلیل بابادی بود یکی از مشهور ترین عالمان برای خواص و علما بود که امروز بزرگداشت شهرستانی و انشالله در آینده همایش استانی و کشوری ایشان نیز برگزار خواهد شد
. وی ضمن تقدیر از همه حاضران در این همایش گفت: از همه مردم مسجدسلیمان، لالی، اندیکا، شهرهای بختیاری نشین، مهمانان ویژه از شهرهای قم، لردگان، دهدز، ایذه، باغملک و… به خاطر حضورشان همچنین موسسه نهاد میثاق مصلحین، شورای فرهنگ عمومی شهرستان های مسجدسلیمان، اندیکا، لالی و شهر شرافت به خاطر همکاری های شان تشکر و قدردانی می نمایم.
ریش سفیدانی که با لباس شرف و غیرت بختیاری در این مراسم حضور پیدا کرده اند. بختیاری هایی که همیشه برای گرامی داشت اسطوره ها و مفاخرشان مثل شهید بهنام محمدی، آ بهمن علا الدین، بیبی مریم و شهید علیمردان خان بختیاری سنگ تمام گذاشته اند.
در ادامه این مراسم پیام آیت الله جزایری نماینده ولی فقیه و امام جمعه اهواز توسط حجت الاسلام امینی و پیام دکتر محسن رضایی توسط اسدی یکی از همکاران ایشان قرائت گردید. همچنین از کتاب آیت الله رضا حیدری از مدرسین حوزه علمیه در وصف عالم بزرگوار شیخ یعقوب بختیاری رونمایی گردید.
خلاصه ای از زندگی شیخ عبدالله پیاده
شیخ عبدالله نجفی بختیاری معروف به « شیخ پیاده »، در اصل نامش سیف الله بود. وی در خانواده ای ثروتمند چشم به جهان گشود. پدرش اسدالله خان از خوانین بختیاری بود. وی از همان کودکی روحش لطیف و سرشتش نیکو بود.. به خاندان عصمت و طهارت علاقه و ارادت زیادی داشت. وی با دختر عموی خو ازدواج کرد. سنش از ۱۷ سالگی نگذشته بود که پدرش درگذشت و ریاست ایل به وی رسید. دوران ریاست وی مقارن با حکومت رضاشاه بود که سیاستش سرکوب و قلع و قم خوانین و خلع سلاح و یکجانشینی عشایر بود. برای رسیدن به این هدف با وضع قوانین و مقررات دشواری عرصه را بر عشایر بسیار تنگ کرد. در این گیرودار آسیف الله تصمیم گرفت به نجف اشرف عزیمت کند. ابتدا برای عرض ارادت به امام رضا (ع) رهسپار مشهد شد. در این سفر سختی های بسیاری کشید. در بین راه اموالش را وقف حضرت ابوالفضل(ع) کرد. پس از جلب رضایت همسرش و مصلحت اندیشی ، وی را طلاق داد و دیگر هیچ گاه ازدواج نکرد. وی صاحب فرزندی نیز نبود. درباره این که چرا وی بعد از این همسری اختیار نکرد، از قول خودش نقل می کنند« در نجف اشرف روزی پرده ها از جلوی دیدگانش کنار رفت . کفشدار را به صورت واقعی به شکل خرسی دید. ناراحت به حرم حضرت امیر (ع) مشرف شد. به آقا عرض کرد: آقا من دنبال چنین مسائلی نیستم و چنین کراماتی نمی خواهم. من از دنیا چیزی نمی خواهم فقط می خواهم با شما باشم و عشق شما در وجودم باشد. نقل کرد: مرا به آسمانها بردند و همین طور بالا و بالاتر می رفتیم ، تا اینکه حضرت مولی علی (ع) را بر منبر نورانی دیدم که نشسته اند. مولی به غلامانشان دستور دادند که دستان مرا بشویند. آفتابه و لگنی زیبا آوردند. گفتند: دستهایت را جلو بیاور! دستهایم را شستند و مرا برگرداندند. یک مرتبه بیدار شدم. چنین تعبیر نمودم که مولی دستم را از دنیا شست. بنابراین نه زنی انتخاب کردم ، نه خانه ای و با مولی عهد راستین بستم.»
وی فردی خوش خلق ، با صورت و سیرتی زیبا و بسیار ساده زیست بود. لاغر اندام بود و لباسش بسیار ساده و شامل گیوه ای به پا ، شلواری و پیراهنی سفید به تن ، عبای بر دوش و عمامه ای ساده و سفید بر سر. شیخ زاهد، عارف و عابد آنچه از مال دنیا داشت و یا از پدرش به ارث برده بود، در راه خدا انفاق کرد و بخشید و دست از مال دنیا شست و از ریاست بر ایل و مردم دل کند و رهسپار عتبات عالیات شد. وقتی به عتبات مشرف شد، زندگی ساده و فقیرانه ای در پیش گرفت. در کربلا و نجف کارگری می کرد و مزدش را به فردی می داد تا وی را با مسایل و معارف دینی آشنا کند. چند روز کار می کرد تا مخارج چند روزش تامین می شد ، آنگاه به عبادت و زیارت مشغول می شد. در عراق با ریاضت و عبادت به مقامات عالی معنوی دست یافت و صاحب کرامت گردید. یک بار که به زیارت مرقد مطهر حضرت علی (ع) رفته بود ، حضرت امیر (ع) فرمود: دیگر برای زیارت اینجا نیا. بعد از مدتی به واسطه اختلافات مرزی روابط ایران و عراق تیره شد تا جاییکه نایره جنگ شعله ور شد. اوضاع عراق برای ایرانیان بسیار وخیم شد. دولت عراق ایرانی ها را از عراق اخراج و بیرون کرد. به همین خاطر در سفری که به قم مشرف شد ، تصمیم گرفت دیگر به عتبات عالیات مراجعت نکند. برای یک سال منزلی در روستای جمکران اجاره کرد. شیخ عبدالله بیش از پنجاه مرتبه با پای پیاده به زیارت ائمه معصومین علیهم السلام مشرف شد ، از نجف و کربلا پیاده به مشهد و قم می رفت و در راه امامزادگان را نیز زیارت می کرد. به همین خاطر به « شیخ عبدالله پیاده» شهرت پیدا کرد.
نقل می کنند، در عنفوان جوانی ارتباطش با روحانیت به ویژه با سید جوانی سبب شد تا شیفته اهل بیت علیهم السلام شود. همچنین نقل می کنند هرکس در باره امیر مومنین مداحی می کرد گاو، گوسفند و… به او هدیه می داد. با کمال فروتنی در جلسات روضه امام حسین شرکت می کرد و سمت سقایی را به خود اختصاص داده بود .وی چشمش به جمال حضرت ابوالفضل العباس نورانی گشت که بر اسبی سوار او را مورد عنایت قرار داد. نقل می کنند، شیخ پیاده می فرمود: « چه بسیار پیش می آمد در بیابان گرفتار می شدم و در حالی که گرسنه و تشنه بودم ناگهان متوجه می شدم که شخصی می فرمود: میل به چایی داری؟ چای گرم آماده داشت…. نان و کره تازه در اختیارم می گذاشت …. در بیابان عبور می کردم حیوانات درنده حلقه زده بودند و من از وسط آنها رد می شدم ، آنها هیچ کاری با من نداشتند.» وی شهود ملکوتی داشت. در دل شب هنگامی که با محبوب مناجات می کرد هر سوال و شبهه ای که داشت ، مشاهد می نمود. شیخ همچنان صاحب طی الارض بود
حاج آقا معین شیرازی یکی از اخیار اصفهان نقل می کند از وی پرسیدم خدمت امام زمان می رسید یا نه ؟ گفت: « خدمت حضرت برسم یا نرسم فایده ای به حال شما ندارد ، شما باید به فکر خودتان باشید»: همچنین نقل می کنند شیخ عبدالله می فرمودند: « گاهی که پول یا چیزی نیاز داشته باشم حضرت ولی الله الاعظم با یک واسطه برایم می فرستند.» همچنین نقل می کنند « امام زمان قرآنی به ایشان هدیه کردند» و با امام زمان به مکه مشرف شد. به جزیره خضراء نیز مشرف گردید. شیخ با اینکه سواد چندانی نداشت، به مقامات بالای معنوی دست پیدا کرد. نقل می کنند، در مقابل طعنه فردی که وی را بیسواد خوانده بود، گفت: « کسی که به حق الیقین برسد از کسانی که اهل سواد هستند ، بالاتر است و بیشتر و بهتر می فهمد.»شیخ به آنچنان مقام شامخی دست یافته بود که تقید زیادی به خوردن مال حلال داشت. اموال شبهه ناک را حتی از طلبه ها که شهریه می گرفتند ، قبول نمی کرد. در قبول هر نوع مال و پولی بسیار دقت می کرد و اگر در موردی شک می نمود ، آن را به صورت صدقه بین افراد زیادی تقسیم می کرد تا به مستحقان واقعی برسد.
شیخ سفارش به بندگی خدا می کرد ، توصیه اش به انجام مستحبات و ترک مکروهات بود. حتی در مسایل کوچک هم حساس بود. نقل می کنند ، حتی فکر معصیت هم نمی کرد.به طور معمول نماز شبش ترک نمی شد.همیشه نماز را در اول وقت می خواند. حتی نافله هایش ترک نمی شد. در وقت بیکاری ذکر و تسبیح می گفت. در مدتی که در قم ساکن بود هر روز صبح قبل از اذان راهی حرم حضرت معصومه می شد و برف، باران، سرما و گرما مانع از این کار نمی شد.خودش فرمود: « بیست و پنچ بار امتحان یوسفی دادم.» در اواخر عمر به بیماری اوره مبتلا شد حدود یک هفته در بیمارستان آیت الله گلپایگانی بستری شد. سی ساعت قبل از فوت در حالت بیهوشی بود. هنگام که مولای متقیان به دیدارش آمده بود، در شب بیستم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۲ قمری مصادف با ۱۱/ ۴ / ۱۳۶۲ شمسی که سنش از هشتاد سالگی گذشته بود، دارفانی را وداع گفت. و در قبرستان بقیع در راه قم به جمکران به ( قطعه دوم – ردیف ۳۵ – قبر ۱۸ ) خاک سپرده شد. شرح حال این زاهد عارف بعد از مرگش در قالب کتابی با عنوان « در کوچه عشق » چاپ گردید.