لالی را می گویم ، شهری کوچک با مردمانی بزرگ ، مظلوم ولی پرغرور ، آرام ولی پر از التهاب .
هوشنگ نوبخت/ انگار نقشه اش زیر پونز مسوولین افتاده است که دیده نمی شود و تقریبا ثابت نشده که مسوولی در استان ویا کشور دغدغه اش را داشته باشد ، البته به عمل نه به زبان !
لالی را می گویم ، شهری کوچک با مردمانی بزرگ ، مظلوم ولی پرغرور ، آرام ولی پر از التهاب .
لالی را می گویم ، جزیره ای محصور در آب های جاری تراز ، شور ، کارون ودریاچه ی سد گتوند ، جزیره ای که لب های ترکیده ی گندم هایش ، آه از نهاد انسان بر می آورد . شهری که بیشترین سواحل جنوب غربی ایران را دارد و مردمانش تمام سال را چشم به آسمان دوخته اند وهل هله کوسه میکنند برای ریزش قطرات بارانی که به ندرت به زمین می رسند .
لالی را می گویم ، جزیره ی خشکی که می تواند بزرگترین شهرگردشگری جنوب ایران باشد آنهم تنها با داشتن یک صاحب دلسوز .
یک پمپ آب ، تنها چندکیلومتر لوله ودشت وسیعی از جنس خاک ی که مرغوبترین است . یک سرسره آب ی کوچک ، یک آکواریوم بزرگ ، چندقایق تفریحی ، یک ذره اراده ، کمی همت وتوجه به لب های خشکیده ی گندم ها ومردمانی که در میان آب های روان محاصره شده اند .!
لالی را می گویم . شهری که نه مردم ونه مسوولین ش مطالبه گری را مشق نکرده اند وانگار نمی خواهند ویا نمی دانند که در جایی زندگی می کنند که تنها با چند طرح ساده وکم هزینه می توانند چهل محصول کشاورزی مشابه در دزفول را برداشت کنند . شاید واقعن نمی دانند که می شود با کمی اراده وبرنامه ریزی والبته جسارت ، یقه ی وزیر محترم نفت ونیرو را گرفت واز آنان خواست که پاسخگوی خانواده های داغداری باشند که هرساله جوانانشان ازبی استخری در آب های بیهوده ی روان شده در اطراف شهر ، غرق میشوند ویا در عسلویه وماهشهر از روی داربست ها سقوط می کنند .
کجای دنیا دیده اید مردمان وگندمان یک جزیره کوچک با لب خشک سخن بگویند ؟!
اینجا زادگاه من است ، لالی ، با ده ها چاه نفت ، با دریایی از گاز ، با دنیایی از آب ، با اقیانوسی از جوانان هنرمند ، با وارگه ای به قدمت تاریخ ، با بغض ی که گلوی خودکارم را گرفته ونمی گذارد مطلب م را به پایان برسانم. میفهمی چه می گویم ، جناب آقای وزیر؟؟؟