شاید مسایل راجع به شهرمان دیگر آنقدر تکراری شده که شنیدنش از حوصله خارج است چه رسد به خواندنش.
آسماری نیوز/مسلم سمالی
شاید مسایل راجع به شهرمان دیگر آنقدر تکراری شده که شنیدنش از حوصله خارج است چه رسد به خواندنش،شنیدن داستان های بزرگترها راجع به گذشته ی مسجدسلیمان از باشگاههای ورزشی تا فرودگاه و پیست سوارکاری،ارتش،شرکت نفت و بسیاری دیگر که گاهی اوقات از نظر ما به افسانه ها پهلو میزند که هر انسان منصفی باید به ما حق بدهدوقتی اوضاع اسفناک امروز زادگاهمان را می بینیم دیگر شنیدن این داستانها از دایره منطق ما خارج است وامروز که میخواهیم برای دوستان غیر همشهریمان از گذشته ی این دیار بگوییم با پوزخند کنج لبشان مواجه می شویم.
اما گاه به دوردست های نزدیکتر که می نگرم یادم می آید که در کودکی سینما می رفتم روزهای جمعه،همان روزی که این شهر پر میشد از کارآموزان هنرستان ارتش و سربازان وظیفه که تا حدودی چرخ پوسیده ی اقتصاد زادگاهمان را محرک بودند و حتی زمین های خاکی که حداقل ساعتی را برای بچه های هم نسل ما از شادی پر میکرد و در خیالمان هر کدام ستاره ای بودیم در زمین فوتبال.
همان بچه های نسل ما که از بیکاری و ترس از درماندگی هر کدام به دیاری پناه بردند، مهاجرت کردند و کنایه های گاه و بیگاه دوستان دلسوزشان نمک بر زخم غربتشان است و گاهی وقتها که به شهرشان بر می گردند با حسرت می بینند که دیگر جمعه های شهرشان میزبان سربازان نیست و هنرستان ارتش در غفلت مسئولان دلسوز این دیار به مانند فرزندان این شهر مهاجرت کرده و تلی از خاک به یادگار گذاشته،زمین های خاکی دیگر نیستند و حتی سینمایش و مثال های از این دست که فراوانند و زبانی که شاید دوست دارد تند شود و بغض فروخورده ی همیشگی.
به راستی شهر ما به کجا میرود؟
و لیکن ما نسلی هستیم که دوست داریم باور کنیم پایان فصل سرد این دیار را و همچنان منتظر می مانیم تا گل کنند بابونه های آشنای این شهر.....
مهندس مسلم سمالی