باور کنید کربلا رفتن آمادگی نمیخواهد، پول نمیخواهد، امنیت و بهداشت نمیخواهد، شجاعت نمیخواهد، رو نمیخواهد باور کنید که حتی ویزا و گذرنامه هم نمیخواهد، تنها چیزی که میخواهد اندکی جنون است، کافی است کمی مجنون باشی و عقل حساب گر خود را رام کنی.
آمادگی ندارم، پول ندارم، گذرنامه نگرفتم، آنجا امنیت نیست، بهداشت برای من مقوله مهمی است، من گنهکار روی دیدن گنبد طلای ارباب را ندارم، نمیتوانم خانوادهام را تنها بگذارم، میترسم دیر شده باشد و ویزایم نرسد، از ازدحام زیاد مردم میترسم انشاءالله در فرصتی خلوتتر، به دلم نیست انشاءالله سال دیگر و...
نه آنانی که میروند بهشتیاند و نه آنانی که نمیروند جهنمی. نه آنانی که میروند مقربترین هستند و نه آنانی که نمیروند بیگانه. نه آنانی که رفتند را میشود تقدیس کرد و نه آنانی که نمیروند را باید سرزنش. ولی افسوس که بسیاری از این سخنها نمیتواند مانع شرمندگی یک دلداده به زینب کبری شود.
در میان عاشقان کم نیستند این دودلهها و مرددها. تردیدی که آهسته روح عزم حسینی را در آنها میخورد و میتراشد. بدتر آنکه زیارت اربعین حسینی روز به روز سادهتر میشود و شرایط فراهمتر و دلایل نرفتن غیرقابل باورتر.
چاره چیست؟ خود را به ندیدن و نشنیدن گذاشت؟ اما این پژواک صدای زینبی که از روز ازل تا ابد ندای یالثارات الحسین را بر سر بیتفاوتان عالم فرود میآورد را چه کنیم؟ آیا این حماسه بغضآلود که از دم گرم زینبی خارج شده و سلولهای سرد زمین را میلرزاند روزی ما را در همان خوابزدگی، در همان حالت اغما و برزخ بین خواب و بیداری بر ما جلوه خواهد کرد؟ با ما چه خواهد گفت؟
باور کنید کربلا رفتن آمادگی نمیخواهد، پول نمیخواهد، امنیت و بهداشت نمیخواهد، شجاعت نمیخواهد، رو نمیخواهد باور کنید که حتی ویزا و گذرنامه هم نمیخواهد، تنها چیزی که میخواهد اندکی جنون است، کافی است کمی مجنون باشی و عقل حساب گر خود را رام کنی، مغز متکبر خود را زیر پای عشق مقدس له کنی. تا به چشم خود ببینی معجزات حسین را. تا به چشم خود ببینی چگونه زمین و آسمان در مقابل قدمهای تو سر خم میکنند. تا با تمام وجودت احساس کنی حقارت این عجوزه خاکی را. ببینی و بفهمی عظمت عزم حسین را.
نترس. کربلا کعبه نیست، اگر نروی معصیت باشد، حسین سالهاست که بیعت را از سر همه برداشته است. کربلا آزمون عشق است. قرار نیست معجزهای برای تو رخ دهد. قرار است معجزه ببینی و با گوش و خون خود لمسش کنی. تا زمینگیر شوی و به یک رنج مقدس مبتلا شوی.
اصلاً بیخیال! به حرفهای من اعتنایی نکن. تا میتوانی برای نرفتن و حرکت نکردن و ملحق نشدن به حماسه عظیم عشق بهانه بیاور و استدلال بچین و هیچ شور و شوقی برای رفتن از خود بروز نده. زمانی منم اینگونه بودم.