شهید علیرضا صابونی متولد سال ۱۳۳۸ اهواز و از اعضای اصلی گردان بلالی اهواز ۵ مهر سال ۶۰ در عملیات ثامن الائمه به شهادت میرسد.
به گزارش آسماری به نقل از رهیاب، شهید علیرضا صابونی متولد سال ۱۳۳۸ اهواز و از اعضای اصلی گردان بلالی اهواز ۵ مهر سال۶۰ در عملیات ثامن الائمه به شهادت میرسد و پیکر مطهرش در بهشت شهدای اهواز آرام میگیرد. بنا بر توصیفات دوستان و همرزمان علیرضا، شهید صابونی فردی با نشاط، خنده رو، شجاع، پر انرژی و مردم دوستی بود که همیشه به کمک همسایهها و آشنایان میشتافت.
کمک به مردم در هنگام آبگرفتگی خیابانها و یا خوش برخورد بودنش با میهمانان محله سبب شده بود که مردم محله به او علاقه زیادی پیدا کنند و این علاقه را بارها و بارها به خانوادهاش بگویند.
فعالیتهای علیرضا قبل از جنگ تحمیلی آغاز شده بود؛ زمانی که علیرضا ۱۴ ساله بود مردم اهواز در مسجد جزایری به مناسبت چهلم شهدای قیام تبریز تجمع میکنند و بعد از ان تظاهراتی علیه رژیم صورت میگیرد که منجر به شهادت شهید کتانباف میشود؛ خبر شهادت شهید کتانباف پای علیرضا را به مسجد جزایری و مسجد شفیعی باز میکند و این حضور سبب آ؛ از فعالیتهای انقلابی شهید صابونی در ۱۴ سالگی شد.
جزو طراحان تظاهرات علیه رژیم
او از جمله ده بیست نفری بود که بعداز اتمام سخنرانی ومراسم چهلم شهدای اهواز وتعدادی دیگر از شهرهای کشور که در حسینیه اعظم برگزار شد به خیابان ریخته وبا شعار درود برخمینی وبحالت دوان دوان تا خیابا نهای اطراف این تظاهرات وقیام را در معرض دید مردمی که با تعجب به آنها نگاه میکردند قرار دادند. برای مردم بسیار تعجب آور بود که چگونه ممکن است تعدادی جوان جرئت کنند وبر علیه رژیم مستبد ودیکتاتوری پهلوی عرض اندام کنند.
شرکت در تظاهرات اولیه که هنوز جنبش مردمی شروع نشده بود با مخاطرات فراوان وبا تعداد کمی انجام میگرفت. و مراسمات چهلم شهدا تا اقبال مردم به همین شکل در حسینیه اعظم برگزار میشد وعلیرضا یکی از افراد تشکیل دهنده آن تظاهراتها بود. بعد از کشتار ۱۷ شهریور در میدان ژاله تهران واجرای حکومت نظامی وقفهای در تظاهراتها بوجود آمد ولی با برگزاری مراسم چهلم شهدای ۱۷ شهریور که در مسجد طالبزاده اهواز برگزار شد، مجددا تظاهراتها از سر گرفته شد.
با اعلام مراسم راهپیمایی در ساعت ۷: ۳۰ از مسجد طالبزاده این مسجد از قبل از شروع سخنرانی ابتدایی توسط پلیس محاصره واز ورود مردم به این مسجد جلوگیری شد. ولی کسانی که ساعتی قبل از مراسم به مسجد رفته بودند توانستند هم در سخنرانی ابتدای مراسم شرکت کنند وهم علیرغم میل پلیس با خروج آرام از مسجد شروع کننده راهپیمایی بسیار بزرگی بشوند و علیرضا یکی از آنها بود.
با توجه به اشتیاق زیادی که او درراه اندازی وبرپایی این گونه مراسمها وتظاهراتها را داشت همیشه خیلی زودتر از دیگران خود رابه محل تظاهرات میرساند تا در برپایی مراسم نقش خود را ایفا کرده ودرتشکیل هسته اولیه آن برای انجام آن حرکت انقلابی مشارکت فعال داشته باشد.
بازگشت از هند و عضویت در سپاه
پس از پیروزی انقلاب برای ادامه تحصیل به هند رفت ولی پس از اینکه دریافت که در آن مقطع زمانی امکان ثبت نام در رشته پزشکی برای او وجود ندارد بسرعت به ایران برگشت وبا مراجعه به سپاه در دوره هفت سپاه در پروکان دیلم زیر نظر شهید غیوراصلی دوره نظامی را گذراند و واحد عملیات را برای شروع خدمت خود انتخاب کرد.
با وجود اینکه او فردی کتابخوان وفرهنگی بود واز دین آشنایی خوبی بدست آورده بود. ولی بجای خدمت در واحدهای فرهنگی تبلیغی وسیاسی ترجیح داد در واحدی که با سختترین وخطرناکترین ماموریتها ووضعیتها روبرو میشود خدمت کند.
او شاید در همهٔ ماموریتهایی که امکان داشت حضور داشته باشد شرکت کرد. چرا که تقریبا به مرخصی نمیرفت ودر پایان هفته و در روزهای جمعه فقط برای حداکثر ۲ و یا سه ساعت آنهم برای حمام ویا تعویض وشستن لباس ودیدن پدرومادرش به خانه میرفت. علیرضا بعد از چند ساعت سپری کردن در خانه، از محیط خانه خسته میشد و خانه را به مقصد سپاه ترک میکرد. او در پاسخ به مادرش که از او میخواست تا مدت بیشتری در خانه بماند میگفت نمیتوانم دور از دوستانم وسپاه باشم.
ماجرای خوابی که مادر دیده بود
مادرش در موقعی که چهار ماهه باردار بود وعلیرضا را درحمل خود داشت. خواب دید که پدر علیرضا در صحرای کربلا در رکاب امام حسین (ع) بشهادت رسیده وچزو ۷۲ تن است.
و به او نامهٔ بسیار بزرگی دادهاند که شرح فداکاریهای شهید را نوشته واو درحالی که درحال گریه کردن است. اعمال شهید را میخواند. ابتدا این خواب را این طور تعبیر کردند که پدر علیرضا کار خوبی انجام داده وبرایش ثواب شهید نوشتهاند. مادر شهید این خواب رادرطی سالیان بارها درجمع خانواده تعریف کرده بود تااینکه وقتی علی رضا به شهادت رسید. مجددا خواب را به یاد آورد و بعد با خود گفت نه خوابی که دیدم برای پدر علی رضا نبوده بلکه برای خود او بوده که اینک با شهادت علیرضا تعبیر شده است.
حضور گردان بلالی در کردستان
علیرضا در دو ماموریت گروه بلالی به کردستان که آن موقع بنام واحد عملیات سپاه اهواز معروف بود وشناخته میشد شرکت کرد. در آنجا هم در ماموریتهای رزمی با توجه به شجاعت وجسارت و ریسک پذیری که داشت حضور فعال و موثری داشت وهم در مواقع غیر رزمی در فعالیتهای فرهنگی وآشنا کردن مردم به موقعیت ووضعیت با توجه به سوابق دینی وعلمی وسیاسی خود بسیار فعال بود.
گروه عملیاتی سپاه اهواز از برکت وجود افراد سربدار ومخلصی چون اوموفق به انجام کارهای بزرگی شد آنها توانستند پس از یکسال شهر پاوه را از زیر آتش خمپاره انداز دشمن خارج سازند. تاقبل از آمدن آنها گروههای متعددی به پاوه آمده ولی هرگز موفق به دفع آتش دشمن وپس گرفتن ارتفاع مشرف به شهر نشده بودند.
پاکسازی مناطق وسیعی از منطقه اورامانات وباینگان ونجار وغیره ورسیدن به نزدیکی نوسود از جمله شاهکارهای این گروه بود. وبدون شک نقش عناصر نترس وریسک پذیر و خلاقی مثل شهید دراین پیروزیهای شگفت انگیزی که باعث امیدواری شهید ناصر کاظمی فرمانده شهید وشهیر سپاه پاوه به این گروه شده بود، قابل چشم پوشی واغماض نیست. همچنانکه ناصر کاظمی هم به خود آنها وهم در جاهای دیگر به عظمت کار گروه اذعان کرده بود.
حضور در گروههای تخریبچی
پس از آغاز تجاوز رژیم بعث به خاک ایران اسلامی افراد گروه علیرغم میل ونظر ناصر کاظمی بهمنظور دفاع از انقلاب اسلامی به شهر ودیار خود برگشتند و دفاع از سرزمین خود را دروطن وزادگاه خود دنبال کردند. علیرضا با توجه به ماهیت روحی روانی وانگیزشی خود در جبهههای جنوب بسیار فعالانه شرکت کرد.
او جز پدید آورندگان واحد شناسایی در گروه ودر جنگ بشمار میرود. که به همراه شهدای بزرگ دیگری همچون سیدرضا زرگر مرادی وعلی رضا فروزش و تعدادی دیگر از رزمندگان این واحد تاثیر گذار را بوجود آوردند.
پس از انجام شناساییهای اولیه عملیاتهای شبیخون به سرعت طراحی واجرا شد که او هم در شناسایی وهم دراجرا به عنوان نیروی تکاور نقش فعالی در آنها داشت. با شروع مین گذاری دشمن در اوایل جنگ در جبهه بسیار حساس «سید یوسف» او از جمله نیروهایی بود که فن خنثی سازی مین را یاد گرفته و به همراه سایر افراد شناسایی به کار خنثی سازی مین میپرداخت.
بعدها با حضور شهید علیرضا خیاط ویس که از بزرگان تخریب وخنثی سازی مین بود قدرت گروه در خنثی سازی مین به درجه بالایی رسید. به گونهای که آمار نیروهای گروه که روی مین رفتهاند بسیارکم وانگشت شمار بود درحالی که آنها در تمامی جبههها با مین درگیر بودند.
شرح دلاوریها
گروه بلالی به واسطهٔ وجود نیروهای هجومی خود که نیروهای با کیفیتی بودند در عملیاتهای شناسایی وشبیخون متعددی شرکت داشتند. گاهی این شبیخونها با تعداد کمی برگزار میشد. شدت این عملیاتهای ایذایی بحدی بود که دشمن در ماه اول جنگ با وجود دراختیار داشتن انبوهی از نفرات وتجهیزات از مین برای سدکردن نیروهای این گروه استفاده کردند. یکی از شبیخونها در سید یوسف بر دشمن وارد شد وشبیخونهای دیگر در «طراح» و «کرخه کور» و «مرئی» وغیره به دشمن زده شد.
در عملیاتی در طراح که از قول شهید جاسم نادری نقل شده، شهید به تنهایی از پلی که توسط تکاوران بعثی حفاظت میشد گذشته ودرآنجا به تنهایی با تعداد زیادی کوماندو روبرو میشود. کوماندوها که محو شجاعت وقدرت شهید شده بودند ازحرکت بازمانده وکاملا روحیه خود را باخته وبه او که در حال زدن یکابک آنها بود چشم دوخته بودند.
در این حال مهمات سلاح شهید تمام شده واو مشغول خارج کردن خشاب خالی و درآوردن خشاب پر از جیپ خشاب خود شد. علیرغم اینکه آنها میدیدند که سلاح او از کار افتاده ولی آنچنان مرعوب او شده بودند که در همین وضعیت هم یارای برخاستن از زمین ودستگیر کردن او ویا شلیک کردن را از دست داده بودند. این خاطرهای بود که به نقل قول از شهید جاسم نادری که به یکی از یلان گروه شهره پیدا کرده بود ذکر شده است.
در عملیات کرخه کور که عملیاتی ایذایی وبازدارنده بود شهید به همراه گروه مانع از عبور دشمن از کرخه کور شد وبدین ترتیب درآن محور عملیات دشمن سد شد. دراین عملیات که در ۱۷ دی ۵۹ و پس از عقب نشینی از هویزه انجام شد. محمد شمخانی و ابوعلی مجاهد عراقی به شهادت رسیدند.
شهید صابونی در عملیات شبیخون ۲۸ دی ۵۹ در همین منطقه که توسط افراد گروه برعلیه نیروهای دشمن زده شد شرکت داشت در این شبیخون ناصر پورخباز شهید ومرتضی عبداللهی وجاسم سیاهکار جانباز شدند. این شبیخون پس از آن شکست بزرگ در هویزه که مجددا ناامیدی را بر نیروهای ما مستولی کرده بود در تغییر باور نیروهای مردمی وسپاه مبنی بر اینکه ما میتوانیم تاثیر گذار بود.
در حقیقت این گونه حرکات و عملیاتها سبب ایجاد حرکت و جنبش مجدد در نیروها میشد؛ با وجود افراد تاثیر گذاری همچون علیرضا که بسیار پر طراوت وتسلیم ناشدنی بود و نمونهای چون او که افرادی تحول خواه وبستر ساز تغییرات وپویایی بودند مراحل رشد وتکوین نیروها وسازمان رزم با وجود آنها در یک سیر رو به جلو فراهم میشد. با حضور او وافراد توانمند وتحول آفربنی دیگری که در گروه بودند امکان چیره شدن بر اوضاع نابسامان ورسیدن به آیندهای برتر وامیدبخش دور از دسترس نبود.
عملیات ۲۶ اسفند ۵۹ در غرب سوسنگرد نقطه عطفی در جنگ ایجاد کرد. در این عملیات نیروهای چند گروه مختلف که تاکنون به صورت جداگانه هرکدام برای خود عملیات میکردند. این بار به ابتکار سپاه سوسنگرد گرد هم آمده ودر طرح مشترکی عملیاتی را در غرب سوسنگرد به اجرا در آوردند.
برای نخستین بار عملیاتی محدود برنامه ریزی شد وعلیرضا ودوستانش در گروه بلالی در کنار گروههای دیگری از چند شهر دیگر در عملیات امام مهدی (عج) این عملیات را با موفقیت اجرا کردند.
بعد از این بود که عملیاتها مرحله شبیخون را کنار گذاشته و وارد مرحله عملیاتهای محدود شدند عملیات ۳۱اردیبهشت ۶۰ دومین عملیاتی بود که در غرب سوسنگرد اجرا شد. مجددا گروه بلالی ونیروهای شاخصش همچون علیرضا صابونی، جاسم نادری، مسعود یارعلی و محمود کاظمی که بعدها همه آنها شهید شدند در کنار سایر نیروهای برجسته گروه مانند پرویز رمضانی، محمود محمدپور، حمید شهبازی، سیامک بمان، فواد هویزی، حسین کلاهکج وسایر نیروهای شاخص گروه توانستند این عملیاتها را با موفقبت انجام دهند.
نیمه نخست سال ۱۳۶۰ شمسی ۶ ماهه بسیار پر برکتی بود که در آن نیروهای سپاه ومردمی وستاد جنگهای نامنظم شهید چمران توانستند به بلوغ سازمانی برسند عملیاتهای محدود رانهادینه کرده وپابه مراحل عملیاتهای نیمه گسترده بگذارند.
موفقیت دیگر بهدست آمده جلب همکاری ارتش ونیروی زمینی آن بود که در تمامی عملیاتها ی محدود این سال پا به پای نیروهای سپاه وارد عرصه نبرد شده و پس از شکستن خط تانکها وادوات سنگین و نیمه سنگین آن به کمک نیروهای سپاه میآمدند و به کمک یکدیگر پاتکهای دشمن را در هم میشکستند.
دیدار رزمندگان با خانواده شهید
علی، فرمانده تیپ تکاور
جبهه سوسنکرد ودشت آزادگان درتمام مدت درگیر درجنگ توانسته بود به مانند دانشگاهی بسیار توانمند در رشد کیفی نیروها وایجاد سازمان رزم موثر عمل کند ودراین میان افراد گروه بلالی ونیروهای برجسته، توانمند وخلاق آن همچون علیرضا به خوبی در این رشد کمی وکیفی سازمان وافراد رزمنده وبهبود طرحهای عملیاتی کاملا موفق عمل کردند.
درعملیات ۲۷ شهریور ۶۰ در دهلاویه که عملیات موفقیت آمیزی بود. نیروهای گروه بلالی در نقطهای عمل کردند که همراه آنان نیروهای تیپ تکاور ارتش هم حضور داشتند. با توجه به اهمیت منطقه نیروهای عراقی آتش زیادی را برروی نیروهای ما روانه کردند نیروهای تکاور که شدت آتش دشمن را دیدند ودر همین حین پاتک دشمن هم شروع شده بود. مقاومت را بیفایده وقصد عقب نشینی وتخلیه منطقه را داشتند. هرچه که نیروهای گروه بلالی از آنها میخواستند که نیروهای تیپ تکاور در منطقه بماند وپشت نیروهای گروه را خالی نکنند آنها به این درخواستها بیتوجه و به دستور فرمانده آنها خواستند تابه عقب بروند.
در این لحظه علیرضا که دید آنها واقعا قصد عقب نشینی دارند به یک مرتبه در حالی که بسیار عصبانی شده بود وهروقت عصبانی میشد آثار آن در چهرهاش کاملا هویدا میشد. بهسرعت به جلو پرید وبا شلیک رگبار بر روی زمین به آنها گفت هرکس از این خط آنطرفتر برود اورا با تیر میزنم. این قدرت نمایی علیرضا موثر واقع شد ودرنتیجه نیروهای تیپ تکاور از عقب نشینی خودداری کرده ودر خط باقی ماندند ودر نتیجه توانستند پاتک سنگین ارتش عراق را در هم بشکنند. پس از خاتمه این ماجرا بچهها به شوخی میگفتند: علی فرمانده تیپ تکاور.
شرح شهادت
عملیات ثامن الائمه (ع) آخرین عملیاتی بود که علیرضا در آن شرکت داشت. در این عملیات نیروهای تحت امر او مامور به حمله و گرفتن پل حفار از نیروهای بعثی شدند. گروهان او تحت فرماندهی و نقش مستقیم او در این عملیات در روز روشن به گردان عراقی حمله ور شده وتوانستند گردان محافظ پل را شکست داده و پل را از دشمن گرفته ومانع از ورود نیروهای تقویتی دشمن به ساحل خودی شدند.
اهمیت این کار آنها در این بود در صورت اینکه پل همچنان در دست نیروهای عراقی باقی میماند آنها میتوانستند نیروهای پاتک کننده خود را ا ز طریق این پل از رودخانه عبور داده و برای نیروهای ما دردسرساز بشوند و با توجه به برتری تسلیحاتی خود امکان بازپس گیری منطقه از نیروهای خستهٔ ما وجود داشت.
علیرضا در حین درگیری با نیروهایی که قصد قبول شکست را نداشته و برای اجرای پاتک درحال عبور از پل بودند هدف رگبار دشمن قرارگرفت و ازناحیه پشت سر وشانه راست مورد اصابت تیرهای دشمن قرار گرفت و ضربه وارد شده به پشت سر، علیرضا را به آرزویش رساند.
گفته میشد که حدود ساعت چهار بعدازظهر او مجروح شد ولی آمبولانس حامل پیکر او پس از رسیدگیهای اولیه در آبادان در ساعت یازده شب به اهواز رسید و به هتل نادری اهواز که درآن زمان به بیمارستان تبدیل شده بود تحویل داده شد.
چهره نورانی شهید صابونی در ذهنم مانده
همسر برادر حسین آبایی که در زمان جنگ از طرف بسیج خواهران سپاه به بیمارستانها مامور شده وکارهای مختلف شهدا ومجروحان را پیگیری میکرد در مورد مشاهده اولیه دیدن شهید علیرضا اینطور میگوید: من در ابتدا از دور که اورا دیدم فکر نمیکردم که شهید شده بنابراین برای گرفتن مشخصات بطرفش رفتم. از همان فاصلهای که با او داشتم، چهره نورانیاش را مشاهده کردم که تا امروز که ۳۳ سال از آن واقعه میگذرد همانطور چهره نورانی او در ذهنم مجسم میشود.
الان که دارم آن را تعریف میکنم باز چهره نورانیاش درذهنم مجسم شد. به طرف او رفتم وکنار او رسیدم دیدم که نه او شهید شده است.
حسین امیری یکی از رزمندگان گردان بلالی در مورد نیروهای رزمنده میگوید مثل همه جا دو دسته نیرو در بین ررمندگان بود یک دسته که اکثریت نیروها را تشکیل میدادند نیروهای خوبی بودند و پابه رکاب وآماده جنگیدن و هرموقع به آنها میگفتند بجنگند خیلی خوب میجنگیدند.
دسته دیگری هم بودند که در همه جا در اقلیت هم هستند این افراد قدرت تغییر وضعیت وایجاد شرایط برای رزم وجنگیدن را فراهم میکردند. بدون وجود گروه دوم امکان جنگیدن وحمله کردن به دشمن فراهم نمیشد. گروه اول اگر صدسال هم میگذشت منتظر میماندند که چه میشود. اگر دشمن حمله کرد میجنگیدند ولی طرح وبرنامهای برای حمله کردن نداشتند.
یلان گردان
اما گروه دوم نمیتوانستند بیکار بنشینند و کاری نکنند. این افراد بودند که شناسایی را بهوجود آوردند، بعد تخریب و ادوات و سایر چیزهایی که مورد نیاز سازمان رزم بود را ایجاد میکردند. اصلا سازمان رزم مرهون افکار برنامهها وتلاشهای آنان است.
این نیروها، نیروهای همه کاره، وموتور محرکه جنگ بودند. با وجود این افراد شبیخونها پا گرفت و بعد از آن عملیاتها بزرگ وبزرگتر شد. از جمله این نیروها غیوراصلی، علیرضا فروزش سید رضا زرگرمرادی وعلیرضا صابونی هستند.
آنها به واقع در میان نیروهای ما موتور محرکه دیگران بودند و با ایجاد شرایط جدید مطابق نیاز ما دیگران را به حرکت در میآوردند. بطور شاخص به غیوراصلی میتوان اشاره کرد که طراح و فرمانده و ازعناصراصلی شناسایی کننده نیروهای دشمن بود. با اجرای این شبیخون نیروهایی که اولین تجربه رزمی خود را میدیدند بزرگترین ضربه را به دشمن زدند.
علیرضا ونیروهایی که به «یلان گردان» معروف بودند با شناسایی نیروهای دشمن وپس از آن طراحی نحوه اجرای عملیات طرح عملیات را میریختند وخود آنها که در راس نیروهای عمل کننده بودند شبیخونها را هدایت وفرماندهی میکردند. علیرضا در یکی از شبیخونها آنقدر به تانکها ویا نفربرهای زرهی دشمن نزدیک میشود که ابتدا به درون آن رفته واز درون آن دو کلاشینکف خارج ساخت وپس از آن تانک را مورد هدف قرار داد ومنهدم کرد.
تهیه و تدوین: سعید عالمی؛ گردان بلالی